روستای اندریان
شناساندن زادگاهم و نظراتم

  برای مشاهده اطلاعات واخبار  در مورد روستای اندریان  و منطقه  به  وبلاگ  اندریان نیوز  سربزنید.

http://andarnews.blogfa.com/ 

همچنین از دوستداران و بینندگان عزیز خواهشمندم هرگونه مطلب عکس و خبری که داشته باشند می توانند به ایمیل اینجانب ahaddadan@yahoo.com یا در قسمت نظرات وبلاگ ارائه کنند تا به نام خودتان استفاده کنیم.

 

برو ادامه مطلب..



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 دی 1398برچسب:, توسط امیر حدادان |
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, توسط امیر حدادان |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 دی 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |
روزی مردی با مشاهده آگهی شرکتی بزرگ برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد. در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. مرد گفت: من ایمیل ندارم. مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت به این بزرگی کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم. مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد. از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم. مرد گفت: ایمیل ندارم مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین؟؟!!! مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت بودم..
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
 
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
 
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
 
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
 
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم
 
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن:
 
خدا, مرگ, دوست خوب
نوشته شده در تاريخ جمعه 30 آبان 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

 

در هر اجتماعی که بیشتر قسم خورده شود

آن اجتماع خرابتر و مردمش دروغگوترند

مولا علی (ع)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |
 
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
 
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

 گر دست فتاده ای بگیری، مردی

رودکی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

 

اگر خوشبختی را برای يک ساعت می خواهيد، چرت بزنيد.

اگر خوشبختی را برای يک روز می خواهيد، به پيك نيك برويد.

اگر خوشبختی را برای يک هفته می خواهيد، به تعطيلات برويد.

اگر خوشبختی را برای يک ماه می خواهيد، ازدواج كنيد.

اگر خوشبختی را برای يک سال می خواهيد، ثروت به ارث ببريد.

اگر خوشبختی را برای يک عمر می خواهيد،

ياد بگيريد كاری را كه انجام می دهيد دوست داشته باشيد .

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 تير 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

براي تمــــــام رنـج هايـي كه مي بري صــبــــر كن

صبـــــــــــر اوج احترام به حکمت های خداست...
چشمک
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

کلیدهای زندگی برگزیده‌هایی است از کتاب مستطاب «مفاتیح الحیات» نوشتۀ عالم بزرگوار آیت الله جوادی آملی 

 امام صادق (ع) : لقمان در سفارشات خود به فرزندش گفت پسر جان من چهارصد پیغمبر را درک کردم و چهار کلمه از دستورات ایشان انتخاب کردم که به تو میگویم :

1. در خانه مردم که به عنوان میهمان وارد می شوی چشم ات را از ناموس مردم بپوشان .

2. در سر سفره غذا ببین آیا غذائی که میخوری از راه حلال تهیه شده است یا حرام و ملاحظه نما که پرخوری نکنی.

3. در هنگام وضو گرفتن مراقب باش که وضویت را کامل و صحیح بگیری .

4. در سخن گفتن یا حرف خیر بگو و یا سکوت نما.  

نصایح صفحه187

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |
یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم.… منشی می پره جلو و میگه: «اول من، اول من!…. من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسئول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!
نتیجهء اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:, توسط امیر حدادان |

 

زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده!

تو در این بین فقط میبافی...

نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند... !

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر  با عصبانیت گفت:  چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟  مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی! فقط خواستم بگویم تولدت مبارک...!  

پسر از این که دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت،  

ولی مادر دیگر در این دنیا نبود .!

 


 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |

دختری از برادرش پرسید :

 معنی عشق چیست ؟؟

 برادرش جواب داد :

 عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ،

 از كوله پشتی مدرسه‌ام بر میداری ،

 و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |
در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند.یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند.تخت او در کنار تنها پنجره ی اتاق بود.اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد. و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر ... خانواده و ... هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می گرفت. این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه ی زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره ی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد در کنار پنجره این جزییات را توصیف می کرد هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد. روزها و هفته ها سپری شد. یک روز صبح پرستاری که برای شستشوی آنها آب می آورد جسم بی جان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد. آن مرد به آرامی و با درد بسیارخود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و با حیرت پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: "شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند."
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |

روز سه شنبه مورخ 1392/11/15 ويژه برنامه جشن انقلاب در مسجد جامع روستاي اندريان با حضور فرماندار و امام جمعه شهرستان، معاون فرماندار و بخشدار خاروانا و تعدادي از مسئولين، كارمندان و فرهنگيان بخش برگزار شد .
     در اين مراسم بعد از خير مقدم گويي حاج آقا عابدي به نيابت از اهالي و شوراي اسلامي روستا، فروغي شجاعي فرماندار شهرستان به وضعيت ايران در قبل از انقلاب و بحث كاپيتولاسيون اشاره و انقلاب اسلامي را ثمره اطاعت از ولايت دانستند. ايشان پيروزي انقلاب را ناشي از نشات گرفتن آن از تفكر عاشورايي بيان كردند.
     در ادامه حاج آقا مهدوي امام جمعه شهرستان و سپس معاون فرماندار و مسئول ستاد بزرگداشت دهه فجر شهرستان مطالبي بيان كردند.
     در اين مراسم سرودهاي دسته جمعي با مضمون انقلاب و شهدا توسط دانش آموزان آموزشگاه چهارده معصوم و شهيد قادر اندريان بصورت زيبا ارائه شد.
     در پايان مراسم  به افرادي كه متولد دهه فجر بودند هدايايي اهدا شد.

همچنین در بایان این مراسم ساختمان دهیاری روستای اندریان مورد بهره برداری قرار گرفت.

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |
همزمان با گرامیداشت دهه فجر ساختمان دهیاری روستاهای اندریان و سقای از توابع بخش خاروانای در ورزقان به بهره برداری رسید. بخشدار خاروانا روز پنجشنبه به خبرنگار ایرنا گفت: هر کدام از این ساختمان ها با یکصد متر مربع زیربنا و با 900میلیون ریال اعتبار احداث شده اند. داود امن زاده افزود: 29 دهیاری در روستاهای پرجمعیت این بخش برای انجام کارهای خدماتی و اجتماعی فعالیت می کنند. بخش خاروانا یکی از بخش های شهرستان ورزقان با 48 روستا و 13 هزار نفر جمعیت در 135 کیلومتری شمال تبریز مرکز آذربایجان شرقی قرار دارد.
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |

از بزرگی پرسیدند خوش میگذره؟

 

گفت : خوش میگدره مال قدیم بود ....

 

الآن خوشیم که میگذرد

نوشته شده در تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |

امیر حدادان: آذریها دو ماه اول زمستان یعنی دی و بهمن را به دوقسمت چهل و بیست روزه تقسیم می کنیم چهل روز اول را بویوک چیلله و بیست روز بعدی را چیچیک چیلله می گویید چه ضرب المثل ها و داستانها که در مورد سوز و سرمای چله شنیده ایم از یخ زدن مسافران ره گم کرده تا حمله گرگهای گرسنه به مردم و گوسفندان و وارد شدن گرگها به طویله های حیوانات مردم روستاها از فرط گرسنگی.

بیست سی سال پیش که من و امثال من ده پانزده سال بیشتر نداشتیم واژه چیلله یادآور برف و سوز و سرما و یخبندان بود کمتر روزی را شاهد بودیم که برف در کوچه پس کوچه های شهرها و روستاها دیده نشود و به ندرت در طول زمستان هوا آفتابی می شد. از اول پاییز به فکر تهیه چکمه و پوتین برای زمستان بودیم تا در روزهای برفی در راه مدرسه برف وارد کفشهایمان نشود برای هر بارش برفی مدرسه ها تعطیل نمی شدند مثل حالا اکثر دانش آموزان سرویس مدرسه نداشتند و فاصله خانه تا مدرسه هم کم نبود و حداقل نیم ساعتی پیاده راه بود.

تحصیلات ابتدایی را که در روستایمان اندریان بودم هر روز باید به همراه خودمان تکه چوبی یا یک تکه تزه (پهن خشک شده حیوانات) را به عنوان هیزم به مدرسه می بردیم و برای روشن کردن بخاری و گرم کردن کلاس استفاده می کردیم. بعضی از روزها به قدری برف می آمد که برادر بزرگم مرا تا مدرسه همراهی می کرد و راه را برایم بار می کرد پس از تعطیل شدن مدرسه تا شب پشت بامها را برف روبی می کردیم ( هر که بامش بیش....)

کوچه های دو سه متری روستا از برف پر می شد و پشت بام و کوچه ها با هم همسطح می شدند و تنها دور و بر درب ورودی خانه ها گود بود و جاهایی که شیب مناسب داشت و برف زیادی جمع می شد محل مناسبی میشد برای سرسره بازی و اسکی. امروز یازده بهمن اولین روز چیچیک چیله می باشد متاسفانه در طول چله بزرگ نتوانستم به روستایمان سفر کنم اما در تبریز در طول چله بزرگ هیچ برفی را شاهد نبودیم و شهر هم سفید پوش نشد به غیر از برفی که در اواخر آذرماه بارید و نوید بخش زمستانی پربرف را می داد متاسفانه تا حالا خبری از بارش برف نشده . به امیدروزهای آینده تا ببینیم چیچیک چیلله با آن همه ادعایش چیکار میکند؟

نوشته شده در تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, توسط امیر حدادان |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.